بامـــدادی که تفــاوت نــکند لیل و نهار | خوش بَود دامنِ صـــحرا و تمـاشای بهار |
در صبح زود اوّل بهار که طول شب و روز آن یکسان است، رفتن به صحرا و تماشای گل های زیبای بهاری، لذّت بخش است.
لغت: بامداد : صبح زود / لیل : شب / نهار : روز
آرایهها: لیل و نهار : تضاد / بهار و نهار : جناس
آفریـنش همه تنبــهِ خـــداوندِ دل است | دل ندارد که ندارد به خـــداوند اِقــــرار |
تمام پدیده های آفرینش برای آگاه کردن انسان های عارف است و اگر کسی وجود خدا را انکار کند و به خدا ایمان نیاورد، ذوق و احساسی ندارد.
لغت: آفرینش : آفریده های جهان / تنبیه : هوشیار کردن / خداوند دل : صاحب دل ( انسان عارف ) / دل در مصراع دوم : احساس و عاطفه / اقرار : اعتراف
آرایه ها: واج آرایی د » / که و به : جناس / دل : مجازاً احساس و عاطفه
نکته دستوری: آفرینش : مشتق / که در مصراع دوم به معنی کسی که، ضمیر مبهم است / همه : بدل
این همه نقشِ عـجب، بر در و دیوار وجود | هر که فکرت نکند، نقش بُوَد بر دیـــــوار |
هر کسی که با این همه نقش ها و پدیده های شگفت انگیز هستی به آفرینندهی آنها نیندیشد، همانند عکس و تصویر روی دیوار، بی احساس و بی روح است.
لغت: عجب : عجیب / وجود : هستی / فکرت : فکر و اندیشه
آرایه ها: در و دیوار : مراعات نظیر / دیوار وجود : اضافه تشبیهی / بر و در : جناس
کوه و دریا و درخــتان، همه در تسبیحاند | نه همه مستمعی، فهم کند این اَســــــرار |
همۀ موجودات هستی در حال نیایش خداوند هستند، امّا هر شنونده ای این راز را درک نمی کند.
لغت: تسبیح : نیاش کردن، خدا را به پاکی یاد کردن / مستمع : شنونده
آرایه ها: کوه و دریا و درختان : مراعات نظیر / بیت تلمیح دارد به آیه 44 سوره اسراء
خبرت هست که مــرغان سحر میگویند: | آخر اِی خفته، سَر از خوابِ جهالت، بردار؟ |
آیا خبر داری که پرندگان سحری به هنگام صبح میگویند : ای انسان غافل، از بی خبری و نادانی، رها شو.
لغت: مرغان : پرندگان / خفته : غافل و بی خبر / جهالت : نادانی
آرایه ها: خواب، سحر و خفته : مراعات نظیر / سر و سحر : جناس / خواب جهالت : اضافه تشبیهی / سر از خواب برداشتن : کنایه از آگاهی و بیداری
نکتهی دستوری: ت » در خبر، نهاد است / خفته : صفت جانشین اسم : ای انسان خفته .
تا کِی آخر چو بنفشه، سَر غفلت در پیش؟ | حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار |
تا کی می خواهی مانند گل بنفشه در غفلت و نادانی به سر ببری. حیف است که تو بی خبر و غافل باشی و گل نرگس بیدار و آگاه باشد.
لغت: حیف : افسوس، دریغ
آرایه ها: بنفشه و نرگس : مراعات نظیر / چو بنفشه : تشبیه / در و سر : جناس / بنفشه در این بیت نماد غفلت و سر افکندگی / نرگس، نماد بینایی و آگاهی است / سر غفلت در پیش گرفتن : کنایه
نکته دستوری: حیف» نقش مسند دارد. / ی » در خوابی، به معنی هستی » فعل سنادی است.
که تواند که دهــد میــوۀ اَلوان از چوب؟ | یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟ |
تنها خداوند بزرگ است که می تواند از چوب درخت، میوه های رنگارنگ و از خار، گل های سرخ زیبا، پدید آورد.
لغت: الوان : جمع لون، رنگ ها / گل صد برگ : نوعی گل سرخ با گل برگ های پُر پَر.
آرایه ها: چوب : مجازاً درخت / گل و خار : تضاد
نکته دستوری: هر دو مصراع، استفهام انکار است . / صد برگ : صفت مرکّب
عقل حیران شود از خوشـــۀ زریـن عِنَب | فهم، عـاجز شـــود از حقۀ یاقــــوت انار |
عقل از زیبایی خوشه طلایی انگور، متحیّر و فهم از درک زیبایی و ظرافت دانه های انار که مانند یاقوتی سرخ و ارزشمند، می درخشد، ناتوان است.
لغت: حیران: سرگردان / عنب: انگور / حقّه: ظرفی کوچک، که در آن جواهی نگه داری شود. / یاقوت: سنگی قیمتی به رنگ های سرخ، زرد و کبود
آرایهها: حیران شدن عقل و عاجز بودن فهم: تشخیص / عنب و انار: مراعات نظیر / حقّه ی یاقوت انار: اضافه تشبیهی ( دانههای انار به کیسه ای پر از یاقوت تشبیه شده است.)
پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز | ماه و خورشیـــد مُسَخر کند و لیل و نهار |
خداوند پاک و بی عیب با فرمان خود، تمام پدیده ها و موجودات را (ماه و خورشید و شب و روز را) مطیع خود کرده است.
لغت: تقدیر: سرنوشت، فرمان خدا / مسخّر: رام و مطیع
آرایهها: لیل و نهار: تضاد / ماه و خورشید: مراعات نظیر / بیت، تلمیح به آیات قران دارد.
تا قیامت سخن اَندر کرم و رحــــمت او | همه گویند و یکی گفـــته نــیاید ز هزار |
اگر همه مردم تا روز قیامت دربارۀ بخشش و لطف خداوند سخن بگویند باز هم یکی از هزاران لطف و رحمت خداوند، گفته نمی شود.
نکته دستوری: تا» حرف اضافه است و قیامت، متمّم.
نعمتت بار خدایا، ز عدد بیـــــرون است | شکرِ اِنعام تو هـرگز نکند شـــکر گـــزار |
پروردگارا نعمت های تو قابل شمارش نیست و هیچ انسان شکرگزاری نمی تواند، شکر نعمت های بی کران تو را به جای آورد.
لغت: اِنعام : بخشش، نعمت دادن / اَنعام : چهارپایان / بار : آفریننده، خالق، نیکوکار
آرایهها: نعمت، شکر، انعام، و شکر گزار : مراعات نظیر / زعدد بیرون بودن : کنایه از بی شمار بودن
نکته دستوری: ت» در نعمتت : مضاف الیه / هرگز: قید نفی
سعدیا، راست روان گوی ســعادت بردند | راستی کن که به منـــزل نرسد، کج رفتار |
ای سعدی! انسانهای درست کار، به سعادت و خوش بختی می رسند، بنابراین تو هم انسانی صادق و راستگو باش، زیرا انسان های بدرفتار به هدف و مقصودش نمی رسد.
لغت: راست روان: انسان های درست کار / گوی: توپ کوچک / کج رفتار: انسان بدکار
آرایهها: که و به: جناس / گوی سعادت: اضافه تشبیهی / گوی بردند: کنایه از دست یافتن و سبقت گرفتن
نکته دستوری: سعدی: مناد و ا» : ندا / راست روان : مرکّب ( ان» جمع در ساختمان اسم دخالتی ندارد.) / کج رفتار: مشتق. مرکّب و صفت جانشین اسم (انسان کج رفتار)
کلیات سعدی، بخش قصاید
خود ارزیابی (صفحهٔ 14 کتاب درسی)
۱- چند نمونه از جلوههای زیبایی آفرینش و نعمتهای خدا را در درس، بیابید و بیان کنید.
عقل حیران شود از خوشـــۀ زریـن عِنَب | فهم، عـاجز شـــود از حقۀ یاقــــوت انار | |
که تواند که دهــد میــوۀ اَلوان از چوب؟ | یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟ | |
پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز | ماه و خورشیـــد مُسَخر کند و لیل و نهار |
۲- مفهوم آیه ۴۴ سوره اِسراء آسمانهای هفتگانه و زمین و هر موجودی که در آنهاست، او را میستایند.» با کدام بیت درس، تناسب دارد؟
یعنی چیزی در جهان نیست، مگر آنکه خدا را تسبیح کند و به پاکی بستاید، لیکن شما تسبیح آنها را نمیفهمید.
کوه و دریا و درخــتان، همه در تسبیحاند | نه همه مستمعی، فهم کند این اَســــــرار |
۳- پیام بیت پایانی شعر را توضیح دهید. راست گویی و کردار راست باعث خوشبختی و آرامش انسان و دروغ گفتن باعث شکست و ناکامی میشود.
نکتۀ ادبی
پیش از این با تفاوت زبان» و ادبیات» آشنا شدیم و دانستیم که هرگاه بخواهیم منظور خود را زیباتر و دلنشینتر بیان کنیم، از ادبیات بهره میگیریم. به همین دلیل است که ادبیات را زبان هنری یا زبان برتر مینامند. شعر، جلوهای از زبان ادبی است. در درسی که خواندیم، شاعر از برخی آرایهها برای ایجاد زیبایی و جذّابیت در زبان هنری، استفاده کرده است. مانند:
تشبیه:
عقل حیران شود از خوشـــۀ زریـن عِنَب | فهم، عـاجز شـــود از حقۀ یاقــــوت انار |
جان بخشی و مراعات نظیر:
کوه و دریا و درخــتان، همه در تسبیحاند | نه همه مستمعی، فهم کند این اَســــــرار |
گفتو گو (صفحهٔ 14 کتاب درسی)
۱- درباره پیام این درس با هم گفتوگو کنید.
1- آفریدههای خدا برای آگاه کردن دل انسانهای صاحب دل هستند. 2- همۀ آفریدهها در حال تسبیح خداوند هستند. 3- مرغان سحر به انسان غافل میگویند که از خواب غفلت و بیخبری بیدار شود. 4- خداوند از هر عیب و نقصی دور است و.
۲- جلوههایی از زیبایی منطقه و محلّ زندگی خود را ذکر کنید و درباره عبرت آموزی آنها بحث کنید.
محل زندگی من بسیار زیباست این منطقه کوههای بلند با صخرههای صاف و درههای عمیق و کوهپایههای نسبتاً هموار دارد. درهها پر از آب و کوهپایهها پوشیده از درختهای میوه هستند. در کوهها علف و گلهای رنگارنگ میروید و چشمههای جوشان با آبهای زلال جاری میشود. زیبایی آفرینش که انسان را محو تماشا میکند و انسان را به خالق هستی رهنمون میسازد.
واژه شناسی
گاهی تغییر در یک واج (صدا)، موجب تغییر معنای یک واژه میشود. به عنوان نمونه، واژهٔ اِنعام» به معنی بخشش و واژهٔ اَنعام» به معنی چارپایان است.
نوشتن (صفحهٔ 15 کتاب درسی)
1- مترادف واژههای زیر را از متن درس بیابید و بنویسید.
شگفت = عجب
آگاهی = تنبیه
ستایش خداوند = تسبیح
شنونده = مستمع
نادانی = جهالت
انگور = عنب
رام = مسخر
روز = نهار
مقصد = منزل
خوشبختی = سعادت
2- در بیتهای زیر از کدام عناصر زیبایی سخن، استفاده شده است؟
خبرت هست که مرغان سحر میگویند: | آخر ای خفته، سر از خواب جهالت بردار؟ | |
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟ | حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار |
بیت اول: تشخیص (جان بخشی به اشیا): حرف زدن مرغ سحر
بیت دوم: تشبیه: انسان، مخاطب: (در این مصراع غایب است) مشبه، چو: ادات تشبیه، بنفشه: مشبه به، سر غفلت در پیش داشتن: وجه شبه آرایه تضاد هم در خواب و بیدار
3- بیت دوم درس را در یک بند، توضیح دهید. آفریدههای خدا بسیار متنوع و گوناگون هستند. این آفریدهها با نظم و فلسفه خاصی آفریده شدهاند. انسانهای عاقل با دیدن زیباییهای طبیعت و آفریدههای خدا، به وجود خالق بیهمتا پی میبرند. یعنی آفریدههای خدا باعث آگاه شدن انسان عاقل میشوند. کسی که به وجود خداوند اعتراف نمیکند اصلاً دل ندارد.
حکایت
سفر
روزی پیر (مُرشد، راهنما) ما، با جمعی از همراهان به درِ آسیابی رسید. افسارِ اسب کشید و ساعتی درنگ کرد (اسب را نگه داشت و مدتی در آن مکان توقف کرد.)؛ پس به همراهان گفت: میدانید که این آسیاب چه میگوید؟، میگوید: معرفت این است که من در آنم (میگوید: شناخت آن چیزی است که من انجام میدهم.). گِردِ خویش میگردم و پیوسته در خود سفر میکنم، تا هر چه نباید، از خود دور گردانم! ( دور خودم میگردم و مدام در درون خودم سفر میکنم تا چیزهایی را که نباید در من باشد (مسائل منفی)، از خود دور کنم.)»
درباره این سایت